غمانگیزترین مرگهای تاریخ سینما ها
غمانگیزترین مرگهای تاریخ سینما ها
غمانگیزترین مرگهای تاریخ سینما ها گاهی اوقات، تنها چیزی که به کاهش یک درد کمک میکند این است که دوباره به درون آن شیرجه بزنید.
درباره رسانههای محبوب هر چه میخواهید بگویید، اما احساساتی که این داستانها بر میانگیزند.
همچنین ارتباطات واقعی مردم با شخصیتهای خیالی، چیزهای زیادی در مورد اینکه نژاد بشر واقعاً چقدر احساس همدلی میکند، میگوید.
حتما در اعماق وجودتان میدانید که شخصیت مورد علاقهی شما از ذهن نویسندهای سرچشمه میگیرد.
اما هنوز زمانی که همان نویسنده باعث شد دوست خیالیتان تلو تلو بخورد و بیفتد، در سیاهچالهای بلغزد، یا به گردنش خنجر بزنند، اشک خواهید ریخت.
متأسفانه این درد واقعی بوده و احساسات تماشاچیان را حسابی تحت تاثیر قرار میدهد.
صحنههای بزرگ مرگ شخصیتهای داستانی نیز حسابی آدم را احساساتی میکند.
غمانگیزترین مرگهای تاریخ سینما ها
اگر یک چیزی وجود داشته باشد که «George R.R. Martin» به دنیا آموخت، این است که هیچ چیز مانند یک قتل دلخراش در هر چند دقیقه یک بار، احساسات تماشاچی را زیر و رو نمیکند.
بنابراین اگر تمایل دارید غم از دست دادن همه آن ابرقهرمانان محبوب، دایناسورها و دزدان دریایی فضایی را دوباره زنده کنید…
یک جعبه دستمال کاغذی آماده کنید، زیرا آبرسانی در راه است.
در این لیست برخی از غم انگیزترین صحنههای مرگ در فیلم و سریال آورده شده است.
مطلبی که در ادامه میخوانید به کوشش وبسایت «ویجیاتو» گردآوری شده است.

مرگ شیرشاه
این مسئولیت را به دیزنی بسپارید تا تمام تئاترها را با اشکهای بچه های دهه ۹۰ میلادی در سراسر جهان پر کند.
وقتی مردم دلتنگ کارتون شیرشاه می شوند، اولین چیزی که به یاد میآورند احتمالاً آدرنالین و قدرت آن سکانس آغازین «دایره زندگی» است.
با این حال، دومین مورد، مرگ جنونآمیز «موفاسا»، پدر «سیمبا» است که ناامیدانه از یک ازدحام بیرون میآید تا توسط برادر خودش، «اسکار»، دوباره به داخل آن پرتاب شود.
این روزها، این سکانس چنان در حافظه جمعی جامعه نقش بسته است که برخی از طرفداران، آن را نمادین ترین مرگ تاریخ سینما نامیدهاند، اما این آشنایی چیزی از وحشیگری «شکسپیر» در کل ماجرا کم نمیکند.
تمام زندگی سیمبا (توسط عمویش) تکه تکه شده است، میراثش از او ربوده شده است و او حتی لحظهای طولانی را در گهواره جسد پدرش وقت میگذراند.
این قطعا غم انگیز بوده ودر عین حال کاملا واقعی است و زمینه را برای هر چیزی که بعد از آن میآید آماده میکند.
اگر یک چیز را شیر شاه ثابت کرده باشد، ممکن است این باشد که گاهی اوقات تراژدی حماسی کلید سرگرمی موفق کودکان است.
«هودور» در را نگه دار!
با اینکه به نظر میرسد که تعداد بیشتری از شخصیتهای سریال «بازی تاج و تخت» مردهاند تا زنده، و این حتی کل ارتش اجسادی را که به سمت جنوب «وستروس» حرکت میکنند، حساب نمیکند.
اما وقتی که هنوز سریال دیگری برای شکستن قلب همه وجود دارد، فقدانی که برای همیشه بیشترین آسیب را میزند، بی شک مرگ هودور است.
مردی قدرتمند و دوستداشتنی که از «بران» با نفس در حال مرگش محافظت کرد، حتی اگر موقعیت غم انگیز او در زندگی…تقصیر بران بود.

غمانگیزترین مرگهای تاریخ سینما ها
سفر در زمان دیوانه کننده است، نه؟
اگرچه هودور نمایش را به عنوان یک سخنران طنز گذراند که فقط همان کلمه «بیهوده» را بارها و بارها گفت.
صحنه مرگ او کاملاً شخصیت را برای همیشه بازتعریف کرد و نشان داد.
«هودور» در واقع به معنای «در را نگه دار» بود و او در تمام مدت میدانست که روزی باید جانش را برای انجام این کار فدا کند.
همانطور که گروهی از «وایت واکرها» او را تکه تکه کردند، طرفداران این سریال در توییتر (و احتمالاً دنیای واقعی) پس از مرگ هودور در غم و اندوه بسیار شناور شدند.
وقتی فصل اول را دوباره تماشا میکنید، همه چیز ناراحتکنندهتر میشود، چرا که اولین کلماتی که تا به حال به هودور گفته میشود این است که «به بران در سالن کمک کن».
«جان کافی» روی صندلی برقی مینشیند
«Michael Clarke Duncan»، «مایکل کلارک دانکن» فقید، همیشه یک هنرپیشه خارقالعاده بود.
اما تنها فیلمی که همه همیشه او را با آن به یاد خواهند آورد، اقتباسی از فیلم «Green mile» استیون کینگ است که در آن نقش «جان کافی» را بازی میکند.
یک زندانی با تواناییهای ماوراء طبیعی که محکوم به اعدام است. جان کافی، انسانی همدل با تواناییهای بسیار قوی است.
او می تواند وضعیت عاطفی اطرافیان خود را تا حد زیادی احساس کند. این فیلم مملو از لحظات پر اشک است.
زیرا مهربانی، صداقت و شفقت کافی برای دیگران در تضاد شدید با رفتار وحشتناکی که از جامعه میشود نشان داده میشود.
با این حال، هیچ چیز قابل مقایسه با صحنه به شدت دلخراش در پایان فیلم نیست، جایی که کافی در نهایت روی صندلی برقی اعدام میشود.

شخصیتها به اندازه تماشاگران گریه میکنند، و چیزهایی کوچک مانند:
درخواست کافی برای برداشتن چشمبند مشکی روی صورتش، چون از تاریکی میترسد.
یا از نمای نزدیک کافی و «پل اجکامب» با بازی «تام هنکس» که دستهای یکدیگر را فشار میدهند، قطعا اثری ماندگار بر جای میگذارد.
استن لی
زمانی که «استن لی» و «استیو دیتکو» در سال ۱۹۶۲ مرد عنکبوتی را خلق کردند، در واقع بهترین داستان منشأ تاریخ ابرقهرمانان را نیز خلق کردند.
در حالی که بسیاری از قهرمانان دیگر به دلایلی مانند انتقام، عدالت یا میهن پرستی هدایت می شوند، شخصیت «پیتر پارکر» فقط یک نوجوان متوسط و خودخواه است که درگیر دختران و محبوبیت است.
تا زمانی که نفس بزرگ او منجر به کشته شدن شخصیت پدرش میشود. اساساً، در حالی که نیش عنکبوت تغییر یافته ژنتیکی به پیتر قدرت و اعتماد به نفس می دهد .
(الا تغییرات هورمونی ناشی از بلوغ)، این سنگینی اشتباهات خود او است که او را مجبور به بزرگ شدن و قبول مسئولیت میکند.
اگر تا به حال خواستید به بچهای بیاموزید که چرا بزرگسالی خیلی سخت است، داستان مرد عنکبوتی قویترین تمثیل تاریخ است.
با این حال، چه چیزی در مورد مرد عنکبوتی ۲۰۰۲ «سام ریمی» شگفتانگیز است، این که به نوعی بهترین منشأ را حتی بهتر کرد.

همه عناصر کلیدی یکسان هستند:
عمو بن سخنرانی خود را انجام می دهد، پیتر اجازه می دهد یک جنایتکار فرار کند، شما نیز از برنامه همیشگی آگاه هستید.
اما فیلم «سام ریمی» با قرار دادن صحنه ای که پیتر باید مرگ عمو بن را، درست جلوی چشمانش، در محاصره تماشاچیان، تماشا کند.
یک تغییر جزئی ایجاد کرد که اشک تمامی تماشاچیان را درآورد. کل فیلم بر روی این صحنه تکیه دارد و خوشبختانه، «کلیف رابرتسون» و «توبی مگوایر» در آن به خوبی نقشآفرینی کردند.
اگر یک دلیل بزرگ وجود دارد که دنیای سینمایی مارول هنوز مرگ عمو بن را نشان نداده است، شاید به این دلیل است که این صحنه به شکا کاملی قبلاً آن را نشان داده است.
اگر عاشق سگها هستید حتما با «Jurassic Bark» اشک میریزید
«فوتوراما» در دوران اوج خود، به خاطر داشتن صحنههای اشک آور معروف بود.
اما عموماً همه قبول دارند که هیچ سریال انیمیشنی در تاریخ نتوانسته به اندازه «Jurassic Bark» که «غمگینترین قسمت سریال» نامیده میشود، تودهای در گلو تولید کند.
اگر به خاطر سپردن عناوین اپیزودهای اوایل دهه ۲۰۰۰ کار شما نیست، پس این قسمت را با این سگ میشناسید.
اپیزود «Jurassic Bark» تلاش های فراوان «فرای» یک پیتزافروش قرن بیستمی را روایت میکند.
در آینده پس از یک اتفاق ناگوار یخ زدگی از خواب بیدار میشود و سعی میکند توله سگ محبوبش از گذشته، به نام «سیمور» را شبیه سازی کند.
در پایان، «فرای» پس از اینکه متوجه شد که سیمور ۱۲ سال دیگر پس از ناپدید شدن او زندگی کرده است.
پروژه را کنار میگذارد، احتمالاً زندگی جدیدی پیدا کرده و همه چیز را فراموش کرده است.
اما پس از آن، این قسمت به سال ۲۰۰۲ باز میگردد و خلاف آن را نشان میدهد.
در اینجا «سیمور» نشان داده میشود که پشت در منتظر صاحبش «فرای» است.
روز به روز، سال به سال، در انتظار بازگشت نهایی او منتظر میماند تا اینکه یک روز، او دراز میکشد. پایین میآید و به آرامی چشمانش را میبندد.
تراژدی «هان سولو»
غمانگیزترین مرگهای تاریخ سینمادر سهگانه اصلی جنگ ستارگان، «هان سولو» دستخوش یک دگرگونی قهرمانانه کلاسیک میشود.

وقتی برای اولین بار او را ملاقات می کنید، او یک سرکش بی رحم است که دیگران را از خود دور می کند.
فقط به پول نقد اهمیت میدهد، اما زمانی که در «Return of the Jedi» همهچیز عوض میشود، او رستگاری، هدف و عشق زندگی خود را پیدا می کند.
این یک پایان خوب و مرتب است، همین چیزی است که سرنوشت واقعی هان را در فیلم «Star Wars: The Force Awakens» بسیار طاقتفرسا کرده است.
ظاهراً، حتی در کهکشانی بسیار دور، پایانهای خوش هرگز به این آسانی نیست.
در حالی که طرفداران ۳۰ سال تصور می کردند که هان و لیا تا آخر عمر با خوشی زندگی می کنند.
معلوم شد که پسر کوچک جهنده آنها تبدیل به «دارث ویدر» بعدی شد، ازدواج آنها تبدیل به سنگ شد و هان دوباره رفت. زمانی که هان مسنتر بالاخره ظاهر شد، شخصیت او اکنون با احساس از دست دادن رنگ آمیزی شده بود.
با این حال، چیزی که مرگ هان را غم انگیزترین صحنه در تاریخ جنگ ستارگان می کند، این است که او فقط به خاطر تلاش برای انجام کارهای درست توسط پسرش می میرد.
با وجود اینکه هان کوچکتر به جاده میآمد و هان بزرگتر میدانست که «کایلو رن» احتمالاً او را خواهد کشت.
گلهدار معروف اعصابهای ژولیده نمیتواند آخرین تلاش خود را برای نجات بچهای که بزرگ کرده انجام ندهد.
از اولین لحظهای که هان به کایلو نزدیک میشود، همه طرفداران در جهان میدانند که او در آستانه رسیدن به لحظه «Obi-Wan» خود است، اما این موضوع فقط تماشای شمشیر نوری نهایی را سختتر میکند.
گردآوری: تهران کیوسک