ماجرای زن کامیون سوار ایرانی ساکن الیگودرز که این روزها سوژه شده است
ماجرای زن کامیون سوار ایرانی ساکن الیگودرز که این روزها سوژه شده است
ماجرای زن کامیون سوار ایرانی ساکن الیگودرز که این روزها سوژه شده است روزنامه شهروند در گزارش امروز خود و در گفتگویی
اختصاصی با تنها زن راهدار کشور به سختیهای شغل او پرداخته که در ادامه میخوانید
تلفنش را که پاسخ میدهد احساس میکنی یک مرد پشت خط است. صدای کلفت و دورگهاش تو را به اشتباه میاندازد.
شیرزن الیگودرزی که سالها راننده کامیون بود، حالا در برف و کولاک زمستان الیگودرز سوار خودروی راهداری میشود
و راه را برای بازماندگان در برف و کولاک باز میکند. حس خوب کمککردن به دیگران تمام آن چیزی است
که او از کارش میخواهد و حالا این حس را هر روز و هر ساعت تجربه میکند.
از همان زمان که زنی باردار را از مرگ حتمی نجات داد، به شغلش افتخار میکند و میخواهد سالها در این شغل باقی بماند.
داستان مهناز
مهناز، دختر سبزهرو و پرجنبوجوشی بود که نه دلش عروسک میخواست و نه دوستداشت در آشپزخانه کنار مادر آشپزی کند.
این کارها را به هفت خواهر دیگرش سپرده بود و خودش مدام در کوچه بازی میکرد. عاشق خانه و آرامش آن بود،
اما این آرامش برای او کسلکننده بود. مهناز قالیباقی را از خواهرهای بزرگترش آموخته بود و در این کار حرفهای شده بود،
اما باز هم راضیاش نمیکرد و دوست داشت کاری بیشتر از این انجام دهد. آرزو داشت خلبان شود
و همه شهرها را زیر پایش بگذارد. عاشق سفر بود. اما به قول «خودش نشد که بشود» و از خلبانی به ماشین راهداری رسید.
دختر سبزه و شیرین داستان ما این را میدانست که آدم یک جا نشستن نیست. میدانست پر از انرژی است
و رویاهای بلند در ذهنش میپروراند. میدانست انقدر با اراده هست که همه سختیها را پشتسر بگذارد.
گذشت زمان نیز به او ثابت کرد که زن روزهای سخت است.
قالیبافی کار من نبود
او قالیباف خوبی بود، اما میگوید: «قالیبافی شغل آبا و اجدادی ما است. ما بختیاری هستیم
و زنان بختیاری نقش و تاروپود را خوب میشناسند. اما انگار دار قالی جای من نبود. آرزوهای بزرگتری داشتم
و باید به آنها میرسیدم.» با مهاجرت از روستا به الیگودرز، شرایط برای او فراهم میشود
تا نخستین گام را برای تحقق رویاهایش بردارد. سال ۸۳ گواهینامه رانندگی میگیرد و به تعلیم رانندگی میپردازد،
همزمان سوپرمارکتی راهاندازی میکند. او میگوید: «برای نخستینبار در استان لرستان تاکسی تلفنی بانوان را راهاندازی
و چند سالی کار کردم. دهها زن سرپرست خانوار با من کار میکردند و رزقوروزی حلال به خانه میبردند.»
اما راهاندازی آژانس آغاز مشکلات دیگری است: «روزهای اول، آژانس بانوان برای مردم غریبه بود، مزاحم تلفنی داشتیم
و برخی اذیت میکردند. از طرفی خودم ماشین نداشتم، به کمک فرماندار توانستم سال ۸۸ حدود ۵میلیون تومان وام بگیرم
و پژو آر.دی بخرم. بعد از مدتی قدمی بزرگتر برداشتم و موفق شدم با آموزشوپرورش برای سرویس مدارس قرارداد ببندم.
این اتفاق خوبی در استان محل زندگی ما بود.»
گردآوری:تهران کیوسک