اخبار روزاخبار فرهنگی

اجبار والدین دختر ۱۷ ساله برای ازدواج با پسر ۱۵ ساله

اجبار والدین دختر ۱۷ ساله برای ازدواج با پسر ۱۵ ساله

اجبار والدین دختر ۱۷ ساله برای ازدواج با پسر ۱۵ ساله رابطه نامشروع دختر و پسر نوجوان پای آنها و خانواده هایشان

را به دادگاه باز کرد تا قاضی در مورد اتفاق پیش آمده قضاوت کند چرا گه خانواده دختر تقاضای ازدواج آن دو نفر را دارند

در حالی که پسر می گوید تحت تاثیر فیلم‌ های مستهجن بوده ام دختر را نمی شناسم.

ازدواج اجباری دو نوجوان
ازدواج اجباری دو نوجوان

نوجوان ۱۵ ساله‌ای که با اعلام شکایت پدر و مادر یک دختر ۱۷ ساله به کلانتری احضار شده بود،

در میان بهت و ناباوری به تشریح چگونگی آشنایی خیابانی‌اش با دختر مذکور پرداخت

و به مشاور کلانتری طرقبه گفت: هنوز هم باورم نمی‌شود چه اتفاقی افتاده است

من قصد برقراری روابط نامشروع را نداشتم و تنها به خاطر حس کنجکاوی که بر اثر بازی‌های رایانه‌ای مستهجن پیدا کرده بودم، با آن دختر دوست شدم.

من تنها فرزند خانواده هستم؛ به همین خاطر هر چیزی که اراده می‌کردم پدر و مادرم برایم فراهم می کردند.

احساس غرور عجیبی داشتم و می‌خواستم همیشه بهترین اسباب بازی‌ها یا امکانات رفاهی را که دیگران آرزوی داشتن

آن را در سر می پروراندند، داشته باشم.

به همین دلیل حتی لوازم تحریری که استفاده می‌کردم با دیگر همکلاسی‌هایم فرق داشت

مادرم هم در خیلی از میهمانی‌های خانوادگی لوازمی را که برایم خریده بود، به رخ دیگر بستگانمان می کشید

و من از این کار او در جمع بچه‌های فامیل به خود می بالیدم.

ازدواج اجباری دو نوجوان
ازدواج اجباری دو نوجوان

کلاس اول دبیرستان بودم که می‌دیدم برخی از دوستانم گوشی‌های لمسی دارند

و به طور پنهانی از بازی‌های رایانه‌ای آن استفاده می‌کنند این گونه بود که با تقاضای من، پدرم گوشی لمسی گران قیمتی برایم خرید.

از آن روز به بعد دوستانم خیلی از فیلم‌ها و بازی‌های رایانه‌ای مستهجن را برایم بلوتوث می کردند.

دیگر به درس‌هایم توجهی نداشتم و مدام در یک اتاق خلوت، وقتم را با بازی‌های رایانه‌ای و یا دیدن فیلم‌های مبتذل خارجی

و تصاویر مستهجن سپری می کردم.

این تصاویر حس کنجکاوی عجیبی را در من به وجود آورده بود و مدام افکار شیطانی در ذهنم خطور می کرد

تا این که حدود ۲ ماه قبل با دختری که مدعی بود از خانه فرار کرده است، در اطراف ویلای پدرم آشنا شدم

و با هم به ویلا رفتیم. چون می‌دانستم تا پایان هفته پدرم به ویلا نمی‌آید به آن دختر اجازه دادم چند روز در آن جا بماند؛

من هم هر روز با تهیه مواد خوراکی ساعت‌هایی را در کنار او می‌ماندم.

آن دختر آخر هفته به منزلشان بازگشت و دیگر او را ندیدم. حالا پدر و مادرش مدعی هستند که با شرایط به وجود آمده

باید آن دختر را به عقد رسمی خودم دربیاورم اما من هنوز هم باورم نمی شود که چگونه در گرداب فساد افتاده‌ام

و سرنوشتم این گونه تغییر کرده است.

من آن دختر را نمی شناختم و تنها تحت تاثیر بازی‌های رایانه‌ای و تصاویر مستهجن قرار گرفته بودم که سعی کردم با او ارتباط داشته باشم.

گردآوری:تهران کیوسک 

میانگین امتیازات ۵ از ۵
از مجموع ۲ رای

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا