سه نفر از زوج ها سن بالا و سن پایین ترین عاشق های ایران
سه نفر از زوج ها سن بالا و سن پایین ترین عاشق های ایران
سه نفر از زوج ها سن بالا و سن پایین ترین عاشق های ایران شاید بتوان گفت درمیان تمام چیزهایی که سن و سال سرشان نمیشود، «عشق» زیباترین آنهاست.
ما همواره در طول تاریخ سینمای ایران و جهان شاهد عشق و عاشقیهای عمیقی بودهایم .
اما زیر بار هیچ رنج وسختیای از بین نرفتهاند و چه بسا محکمتر نیز شدهاند.
«سن» از آن دسته موانعی است که فیلمسازان ایرانی در داستانهای عاشقی خود به آن توجه ویژهای داشته است.
این داستان های عاشقی باعث شد که آن را به زیباترین شکل بیان کردهاند.
بمب، یک عاشقانه/ سعید و سمانه
عاشقانهای که بوی باروتِ بمب و آوارِ ساختمان بدهد واقعا جور دیگری تماشاییست!
در میان تمام عاشقانهها فیلم بمب،عاشقانهی سعید (ارشیا عبدالهی) و سمانه در پناهگاههای تهران دیدنیتر است.
سعید پسر بچهای ۱۱ساله و جسور است که در همسایگی ناظم مدرسه یعنی پیمان معادی زندگی میکند.
او و خانوادهاش درست مثل تمام اهالی محله با قرمز شدن وضعیت و شروع بمباران به پناهگاه میروند تا در بمباران شدید تهران در امان باشند.
سن بالاترین و سن پایینترین عاشقهای سینمای ایران
این شرایط ممکن است برای همه سخت باشد. اما مطمئنا برای یک پسربچهی ساده که شاید هنوز فلسفهی جنگ را درک نکرده دشواتر نیز هست.
اما این سختی و دشواری با آمدن همسایه جدید ساختمان و دخترشان سمانه تغییر میکند.
از درجه وحشت و ترس به درجه شور و لذتی بی مانند تبدیل میشود.
سعید با دیدن سمانه، در ۱۱سالگی «عشق در نگاه اول» را تجربه میکند در حالی که شاید حتی معنی صحیح آن را نیز نمیداند.
در یک نگاه، تمام دنیای او هول محور سمانه میچرخد به طوری که دیگر نه جنگ مهم است، نه بمب و نه حتی زندگی و مرگ…
درخت گلابی/ محمود و میترا
تجربهی عشق، زیر درخت گلابی، ممکن است برای هرکسی اتفاق نیفتاده باشد.
اما محمود(همایون ارشادی) خیلی سال قبل از شصت سالگیاش آن را تجربه کرده است.
او که حالا نویسندهای کم کار شده، برای پیدا کردن مفهوم و کلماتی مناسب، به باغ قدیمی پدرش در دماوند پناه میبرد.
در طی حضورش در باغ متوجه درخت گلابی وسط باغ میشود که به گفته باغبان دیگر میوه نمیدهد.
غمزدگی درخت گلابی برای محمود آنچنان آشکار نیست.
چرا که درخت گلابی برای او خاطراتی را زنده میکند که از میوه دادن با ارزشتر است.
سن بالاترین و سن پایینترین عاشقهای سینمای ایران
خاطراتی از محمود و و عشق او به دخترعمهاش میترا(گلشیفته فراهانی) در استانهی نوجوانی که زیر درخت پربار گلابی اتفاق افتاد.
در آن زمان محمود و میترا یا به قول خود محمود، «میم» نه همبازی هم بلکه هم سلیقهی هم در ادبیات و شعر بودن و روزگار کودکی خود را با اشعار و نمایشنامههای ایرانی و خارجی طی میکردند.
در نهایت این ادبیات و شعر در دل هردوی آنها جوانه زد و به درخت عشقی تبدیل شد.در خاک کم عمق سن آنها ریشهای عمیق داشت.
البته حال که محمود در آستانه ۶۰ سالگی است،از آن درخت پربار، حالا درخت بی جانی باقی مانده شبیه به همان درخت گلابی باغ پدری با رد پای کتانیهای میم که هیچ آیینی نمیتواند آن را به بار بنشاند.
روسری آبی/ رسول و نوبر
شاید هیچکس فکر نمیکرد داستان عشق پیرمردی سالخورده که صاحب فرزند و نوه است.
به یک دختر جوان، قرار است چقدر به جان مخاطب بنشیند.
با اکران فیلم روسری آبی، ساختهی رخشان بنی اعتماد، تصویر اختلاف سنی رسول (عزت الله انتظامی) و نوبر(فاطمه معتمد آریا) در میان عشق آتشین آنها گم شد.
مخاطب به دیدن داستان عاشقانهای دعوت شد که سن و سال برایش حرف آخر را میزند.
رسول رحمانی پیرمردی ثروتمند و مالک چندین باغ و زمین است که چندسالی میشود همسرش را از دست داده.
با دیدن نوبر که دختری جوان با سختیهای زیاد است و برای کار کردن به باغ او آمده، رسول برای دومین بار عشق را با قلب کهنهکار خود تجربه میکند.
شور و حال او با جوانی ۲۰ ساله که به تازگی عشق جنون آمیزی را تجربه کرده هیچ فرقی ندارد.
این معجزهایست که به دستان نوبر رقم خورده.
بیشتر مخاطبان فیلم انتظار داشتند نوبر که دختری و جوان با هزار آرزوست درخواست و عشق رسول را در کند.
اما با کمال تعجب، او نیز شیفتهی رسول میشود و هیچ توجهی به موهای یک دست سفید او نمیکند.
برای رسول و نوبر مهم نیست که چند سال در این دنیا زندگی کردهاند.
آنها فقط میخواهند مابقی عمرشان که معلوم نیست کوتاه باشد یا طولانی کنار هم سر کنند.
گردآوری: تهران کیوسک